نوآوران نه تنها متفاوت فکر می کنند، بلکه متفاوت عمل می کنن!
اون ها معمولا ایده های جدید رو با سوالات می یابند. پرسش ها در واقع نقطه شروع ایده های جدید خواهند بود. سوالات برانگیزاننده معمولا باعث رنجش ما می شن، اما این کاریه که مبتکران انجام می دن. اون ها دائما تلاش می کنن درباره دنیای اطرافشون سوال بپرسن تا وضعیت موجود رو به چالش بکشند. ایجی که از سال دو هزار و یک تا دو هزار و نه مدیرعامل پراکن گمبل بود، یکی از این افراد است. اولین بار که اون رو دیدم زمان مصاحبه بود که باید از اون سوالاتی می پرسیدم، اما این برعکس شد و تازه راستش رو بخوام بهتون بگم سوالات اون خیلی قوی تر از من بود. من از اون راجع به مدیریت جهانی پرسیدم و یک لیست از سوالات داشتم اما در آخر سوالات اون نسبت به سوالاتی که من می پرسیدم هم بیشتر بود و هم بهتر بود و عمیق تر! اون یک ذهن پرسشگر داشت و هر روز با همان منطق شروع می کرد که من در دنیا چه چیزی می تونم یاد بگیرم که جدید باشه و در واقع اون صبح دوشنبه از خودش می پرسه این هفته راجع به چه چیزی باید کنجکاو بشم؟ و چون در صد و هشتاد و شش کشور مختلف فعالیت داره وقتی به گوشه و کنار دنیا سفر می کنه اولین کاری که پس از ترک فرودگاه انجام می ده رفتن به سوپرمارکت هاییه که اون شهر دارند و معمولا با این کار باعث می شه که ذهن خلاق خودش رو خیلی خلاق تر و پرسشگر تر کنه. وقتی که اون اونجا توی اون سوپر مارکت ها هست، سعی می کنه که سوالاتی رو از خودش نسبت به اون محیط بپرسه. اون مردمی که تولیدات شرکتش رو می خرن تماشا می کنه که چطور به اجناس نگاه می کنن و یه سوال مهم که توی ذهنش همیشه داره اینه که آیا وقتی مشتریان محصولات ما رو می خرند شاد و خوشحال هستند یا نه؟
خب واقعا چند نفر از ما وقتی پودر رختشویی می خریم ذوق می کنیم؟ اما این چیزی است که او دنبال می کند! آیا محصولات شرکت مردم را شاد می کنند؟ و بعد وقتی بازدید از سوپرمارکت ها تمام شد نوبت به خانه ها می رسد. معمولا پنج یا شش بازدید از خانه های مردمی که در اون محدوده هستند برای اون ترتیب داده می شه به خونه ها می ره و مردم رو هنگام مصرف اجناس شرکت تماشا می کنه. شوینده ها و مواد آرایشی و بهداشتی! این جا نوبت به سوال دوم می رسه که توی ذهنش داره، اینکه آیا ما مصرف کنندگان رو هنگام مصرف محصولاتمون شاد و خوشحال می بینیم، سوال ما در حقیقت مشاهدات مون رو هدایت می کنند و یک نیروی بالقوه در خلق ایده ها دارن.
در یک جای کاملا متفاوت در دنیا دیوید لندمن در برزیل یک شرکت هوایی به نام ز تاسیس کرد. شرکتی با قیمت پایین و خدمات بالا در کشوری که تنها دو خط هوایی گران داشت که سرویس خاصی هم به مردم ارائه نمی دادن. یکی از اولین چالش هایی که اون با اون مواجه شد رفت و آمد به فرودگاه بود! فرودگاه یک ساعت از شهر سائوپائولوی برزیل دور بود و کرایه ی تاکسی تا فرودگاه بیش از قیمت بلیت به هر شهری در برزیل بود! خب دیوید با خودش این طور فکر می کرد که چرا یک سیستم کامل اتوبوسرانی برای این شرکت نداشته باشیم؟ مدیران او معترض شدند خطوط هوایی چه ربطی به اتوبوس رانی دارد؟ کار ما اصلا این نیست! ما قرار نیست که نسبت به رفت و آمد مردم نگران باشیم! اما جواب دیوید این بود که چرا نباشد؟ این قدر تکرار کرد که چرا نباشد؟ و چرا نباشد؟ چرا که نه؟ واقعا تا در نهایت اون ها فکر کردند و امتحان کردند! اتفاقا یک موفقیت عالی از آب درآمد!
هر روز هفته اون ها هزاران نفر رو با اتوبوس به فرودگاه می آوردند و این کار باعث موفقیت شرکت شد. این کاریه که نوآوران انجام می دن. اون ها راجع به چگونگی رویدادها سوالات چالشی می پرسن و سعی دارن بدونن که چرا این چیزهایی که اونجوری هستن دقیقا این شکلید؟ پس دنیا رو با سوالاتی از قبیل چی می شه اگر؟ و اگر این کار رو بکنیم چی می شه؟ و چرا که نه؟ آزمایش می کنن و تلاش می کنن! بعضی از این سوالات دنیا رو گسترش می ده.
استیو جابز تنها یه نمونه است. اون دائم می پرسید خب اگر این طور عمل نمی کرد امروز کجا بودیم؟ ما می دونیم این سوالات به چه چیزی منجر شد. به محصولات باور نکردنی مبتکران دیگر! موارد دیگری می پرسن مانند این سوالات اگر ما از فروش محصولات منع بشیم چی می شه؟ چه کار کنیم؟ به چه کسانی بفروشیم؟ این کاریه که ذهن های خلاق می کنن! اون ها دائما می پرسن و دیگران را تحریک می کنند تا به ساخت ایده های جدید کمک بشه.
