امور مالی- آنچه مدیران باید بدانند- از سری در مکتب هاروارد


این ویدیو مصاحبه ای با جو نایت، نویسنده سری کتاب های هوش مالی است که همچنین وبلاگی متعلق به کسب و کار هاروارد دارد.

 

سلام من سارا گرین هستم. از دانشکده مدیریت هاروارد. امروز در خدمت جویت هستیم، مالک موسسه سواد کسب و کار و نویسنده مشترک سری کتاب های هوش مالی. به علاوه اون نویسنده یه وبلاگ متعلق به کسب و کار هاروارد به نام هوش مالیه. متشکرم که این جایی.

ممنونم که منو دعوت کردید. 

نگاه تو به امور مالی چه فرقی با نگاه مرسوم داره؟

می دونی یکی از چیزهایی که در تدریس مالی باید یاد می گرفتم، این بود که فقط چهل دقیقه فرصت داشتم با دانشجویانی که اغلب فنی بودن و چندان علاقه ای به مباحث مالی ام نداشتم. من باید راهی پیدا می کردم که به اونا بگم چه چیزایی مهمه؟ چرا باید اون اعداد و ارقام رو یاد بگیرن و چه تاثیری در کارشون داره؟ جدیدا کتاب ما در لیست صد کتاب برتر خوانده شده توسط هشتصد مدیرعامل قرار گرفت. به همین خاطر من به جلسه ای دعوت شدم که برخی نویسندگان اون جا بودن. من اتفاقی کنار کاپلان نشستم. با همون کتاب معروفش کارت امتیازدهی متعادل! خب مجری توضیح می داد که هر کتابی رو به چه دلیلی دوست داشته تا رسید به من! گفت: می دونی دلیل اینکه من از کتاب جو به نام هوش مالی خوشم اومده چیه؟ اینه که اون به ما یاد داد چطور حساب های مالی و ارزیابی کنیم، بدون اینکه حتی یک بار به اعتبار یا بدهی اشاره ای کنه! خب همه خندیدن و بعد از جلسه کاپلان به من گفت جو تو واقعا چطور می تونی بدون بحث درباره ی حسابداری دوگانه و اعتبار و بدهی امور مالی و تدریس کنی؟ و بعد ما شروع کردیم به مناظره. در خب من متوجه شدم کاپلان به دانشجویان ام بی ای هاروارد یه ترم کامل حسابداری درس می ده. بنابراین مجبوره که براشون یه عالمه از جزئیات حسابداری بگه. اما من یاد گرفتم که امور مالی رو با گفتن اینکه شما نیاز به چه اطلاعاتی دارید که موجب موفقیتتون بشه؟ یاد بدم! اونم با افرادی که یا در کار خرید و فروشن و یا کارشون ساختن ماشین آلاته. اونا نیازی به دونستن میزان اعتبار و بدهی ندارن! به جاش باید بدونن چرا سود خالص به ازای هر ساعت انقدر اهمیت داره و وقتی سود خالص در هر ساعت به اندازه ی کافی بالا بود چه اتفاقی خواهد افتاد. چون این سود موفقیت کسب و کار رو تحت تاثیر قرار می ده. بنابراین دیدگاه من مقداری عملی تره! بعضی از این افراد اصلا نمی خوان حسابدار یا تحلیلگر مالی بشن ولی نیاز دارن بدونن چه اعدادی باید در چه سطحی باشه که نشون بده ما موفق شدیم. تمام کاری که من سعی می کنم انجام بدم همینه!

راجع به هنر امور مالی گفتی اما واقعا درپ اند ال یا همون اختلاف ارزش دیروز و امروز چه چیزی هنریه؟ آیا این همون مسیری نیست که فاجعه شرکت ون رو به وجود آورد؟

خب در واقع ما نمی خوایم امور مالی هنری باشه مشکل اینه که حسابداران باید با نقل و انتقال های مالی بسیار متغیر دست و پنجه نرم کنند. با ما چیزهایی که در یک فصل رخ می ده و باید اون ها رو تطبیق داد. بنابراین یه عالمه پیش بینی لازمه تا یه اظهاری نوشته بشه که گاهی خیلی هنرگونه هست. ما به حسابداری از منظر یه علم نگاه می کنیم، اما تخمینم کم نیست. بسیاری از اظهاریه ها با عقاید فردی که با این اعداد سر و کار داره مرتبطه. وقتی مدیریت این ارقام رو نگاه کنه می بینه آنچه فکر می کرده نشده.

 فرق امور مالی با حسابداری چیه؟ چون از هر دو استفاده کردی!

درسته من از هر دوشون استفاده کردم. امور مالی تحلیل ارقام و تصمیم گیری راجع به چگونگی اداره یک کسب و کاره. اینکه چطور این ارقام و جریان پول نقد و مدیریت کنیم و درک این جور چیزا. اما کار حسابداری انجام نقل و انتقالات مالیه و اینه که چطور اطلاعات رو با توجه به آنچه در کسب و کار رخ داده ثبت کنیم. امور مالی سوابق این اطلاعات رو می گیره و در تصمیم گیری استفاده می کنه. اگه حسابداری خوب نباشه طوری که نتونید روش حساب کنید، تحلیل مالی خوبی هم نخواهید داشت. منظورم از حسابداری خوب اینه که استوار رو غیر متناقض باشه و با دقت انجام بشه. اساس امور مالی خوب یه سیستم حسابداری قویه که وابسته به شایستگی حسابداران.

ما تمایل داریم به امور مالی و حسابداری یه جور نگاه تخصصی داشته باشیم. مدیران نمی خوان با اعداد سر و کله بزنن و مایلن اونا رو به دست افرادی بسپارن که با ارقام سر و کار دارن! به نظرتون این مشکلی داره؟

من فکر می کنم این یه مشکل بزرگه! من از دنیایی می آم که اعداد بین مدیران و بخش مالی و حسابداری به اشتراک گذاشته می شه. من یه کسب و کار کوچیک دارم به نام شرکت سیستم ما قسمت های تولیدی اتوماتیک داریم. وقتی اعداد رو با کارکنان به اشتراک می ذاریم و نشون می دیم عملکرد شرکت چطور بوده اونا کارهای بزرگی انجام می دن! من این رو مالکیت ذهنی نامگذاری کردم. وقتی کارکنان می بینن کسب و کار چطوره؟ احساس می کنن که کار مال خودشونه! پس وقتی اعداد و ارقام خوب نیست می دونن باید کاری کنن تا همه چیز بهتر شه. در این شرایط اونا با اینکه مالک کسب و کار نیستن، اما مانند مالکان عمل می کنن! من فکر می کنم اعلام اعداد به افراد و یافتن یکی دو عدد که باعث موفقیت در کسب و کار می شه اقدام بسیار مهمیه! این اعداد نباید فقط در اختیار امور مالی یا حسابداری باشه.

اما کل اقتصاد ما بر تخصص گرایی بنا شده مگه نه؟ وگرنه ما هنوز داشتیم شکار می کردیم؟ این جا تعادل کجاست؟

خب من فکر می کنم که کسب و کار مثل یک مسابقه است. اگه امور مالی رو درک نکنید، مثل اینکه نمی دونید در مسابقه چطور باید امتیاز گرفت. پس مهم نیست که پیشینه تحصیلی شما چی باشه چه مهندس باشید ،چه در فروش و بازاریابی کار کنید، اگه ندونید چطوری امتیازاتون رو حفظ کنید به مشکل برمی خورید. امور مالی چیزیه که باید در هر کسب و کاری به طور فراگیر درک بشه وقتی می گم هر کسب و کاری منظورم خیلی وسیعه. حتی شامل غیرانتفاعی ها هم می شه. ما از اصطلاح غیر انتفاعی استفاده می کنیم. اما حتی غیر انتفاعی ها هم باید سود ببرند وگرنه از بین خواهند رفت. در هر صورت هر سازمانی باید نسبت به هزینه اش درآمد بیشتری داشته باشه. این یه مسئله ساده است که همه ی کسب و کارها باید این مسئله رو درک کنن!

خب حالا اون حداقل هایی که مدیر آن ها کار کنن باید در امور مالی بدونن چیست؟

خب من فکر می کنم کارکنان حداقل باید یکی دو تا معیار کلیدی یا اعدادی رو که باعث موفقیت می شن بشناسن. اگه فقط یکی دو تا معیار باشه، آموزش اونا آسونه. اما از جمله مشکلات بخش مالی اینه که می خوان همه ی اعداد و ارقام رو منتشر کنن و این می تونه به معنای بیست یا سی معیار مختلف باشه که افراد رو گیج می کنه. اگه شما یکی دو معیار کلیدی یا حتی سه تا اصلی رو معرفی کنید و بعد اونا رو با پاداش کارکنان پیوند بدید خیلی قدرتمند می شه. به شرطی که زیاده روی نکنید هر کسب و کاری طبیعتا متفاوته اما اگه معیارهای معدود کلیدی رو پیدا کنید و جا بندازید تفاوت بزرگی خلق خواهید کرد.

مثال هایی می تونید از معیارهایی که به نظرتون احتمالا در بیشتر با کارها فراگیر بزنی؟

خب می دونی خیلی محدوده! چون هر کسب و کاری با دیگری متفاوته. اما می تونم مثال هایی از شرکت خودم بیارم چون ما در کار پروژه های بزرگ هستیم، یکی دو تا از اعدادی که روی اونا تمرکز می کنیم، ایناست! اولین درصد کاری که مستقیما با پروژه در ارتباطه و دومی میزان پولی که به ازای هر ساعت به دست می آد. خب در شرکت ما اینا باعث موفقیت می شه و این دو معیار برای کسب و کاری که بر اساس پروژه است عالیه. هر شرکت پروژه محوری که این دو عدد رو در دوره ی مناسبی حفظ کنه سودده خواهد بود و افراد ما این رو خوب می دونن.

خب در این کسب و کار مدیران و سایرین چه سوالات کلیدی رو باید از بخش مالی بپرسن؟

خب اول از همه من باید بگم که سوال بد و اشتباه وجود نداره! وظیفه گروه مدیریت اینه که درباره ی اعداد و ارقام سوالاتی بپرسه و بدونه که افراد بخش مالی این اعداد رو از کجا آوردن. چیزی که مردم ممکنه ندونن اینه که هر تحلیلگر مالی یا مثلا هر حسابدار، در ابتدای شروع به کارش چی کار می کنه؟ مثلا من وقتی در شرکت فورد کار می کردم، اگر اعداد و ارقام با هم جور نمی شد، تا ده یازده شب می موندم تا بالاخره چفت شون کنم. اما در جلسه فردا صبح هیچ وقت دستم رو بلند نمی کردم که بگم دیشب اون عدد رو از خودم درآوردم! بنابراین باید درک بشه که وقتی عددی و تخمین می زنیم و اظهارنامه تهیه می کنیم لازمه سوال بپرسیم و اعداد رو به چالش بکشیم! چون تصمیماتی داره گرفته می شه که مربوط به کسب و کاره اونم بر اساس اعدادی که تحلیلگر ارائه کرده و ممکنه تناقضی داشته باشه. گاهی اوقات حتی درونم دست برده شده! بنابراین خیلی مهمه که همه این اعداد رو بفهمن و در تحلیل اونا سهیم بشن! یه موضوع دیگه در رابطه با درک اعداد اینه که اگه همه اونا رو به طور هفتگی پایش کنن، احتمال فریب خیلی کم می شه. به این خاطر که همه دارن اعداد رو می بینن. اینم یه دلیل دیگه است که نشون می ده لازمه امور مالی توسط افراد زیادی بررسی بشه. تا حالا معمولا کلاهبرداری ها توسط فردی در داخل سازمان که امور مالی بلد بوده کشف شده بنابراین این موضوع قابل درکه که چرا ما می گیم افراد بیشتری باید از مسائل مالی سر در بیارم؟!

خب کمی راجع به پول نقد و سود صحبت کنیم. چون در دو هزار و نه خیلی ازشون شنیدیم شاید به خاطر اینه که کسی مقدار زیادی از اونا نداره! این جا چه تفاوتی هست؟ کمی از این اهداف گمراه کننده بگید!

خب خیلی خوبه اول باید بگم که در جریان پول نقد تغییری ایجاد شده. برای زندگی پول نقد لازمه بازار اعتبار سخت شده. مخصوصا در کسب و کارهای کوچیک. امروزه پول درآوردن خیلی مشکله بنابراین به جریان انداختن پول نقد مزایای زیادی داره! مشکل اینه که سود و جریان پول نقد دو تا چیز متفاوته. این سه تا دلیل داره: اول اینکه سود زمانی حاصل می شه که شما فروش داشته باشید، متاسفانه ما وقتی یه محصول رو ارسال می کنیم، اون رو فروش حساب می کنیم یا وقتی پروژه رو به پایان می برید در حالی که فروش زمانیه که پول به دست ما رسیده باشه! بنابراین شما می تونید خیلی فروش داشته باشید، که این باعث سود می شه اما مجبور بشید شصت تا نود رو صبر کنید تا پولش به دستتون برسه. دلیل دوم که فروش و سود با هم نمی خونن اینه که گاهی پول بسیاری صرف خرید می کنید به عنوان مثال ما یه ساختمون می خریم و یه عالمه از پولامون هاپولی می شه. اما در طول چند سال ما ممنوع این هزینه ای که کردیم خواهیم بود. بنابراین هرچند پولمون رفته اما سودآور و در آخر دلیل سوم اینه که ما مخارج و زمانی که پرداخت می کنیم، در درآمد می آریم. اما زمانی که خدمات رو دریافت می کنیم باید مخارج رو بپردازیم. یه مثال خوب لیست حقوقه وقتی ما مثلا اول ژوئن حقوق کارکنان رو می دیم در واقع داریم به خاطر کاری که در ماه می انجام دادن بهشون حقوق می دیم. بنابراین وضعیت درآمد رو که اعلام می کنیم، هزینه به حساب ماه میه در حالی که در ماه ژوئن پرداخت می شه. خب بالاخره ما می تونیم سودی کسب کنیم در حالی که پول نقد اینجا اونجا پخشه. بنابراین خیلی سخته که این دوتا رو به صورت موازی و در کنار هم پایش کنیم. در نتیجه در چند سال اخیر وضعیت جریان پول نقد اهمیت بیشتری پیدا کرده!

بیا درباره ی یه موضوع داغ دیگه صحبت کنیم شفافیت! این لغتیه که ما ده سال پیش زیاد اون رو نمی شنیدیم اما امروزه همه جا بحثش هست چه بخوایم درباره اخلاق صحبت کنیم چه امور مالی!

می دونی جالب این جاست که من به یه عالمه شرکت بزرگ آموزش می دم، ولی طی چند سال گذشته هرگز کلمه شفافیت رو نشنیدم. اما الان چند تا از مشتریام از من خواستن که یه نمونه ی کوچیک از شفافیت رو تدریس کنم. مسئله اینه که ما الان باور داریم که شرکت ها باید از نظر مالی شفاف باشن. یعنی افراد بیرون از شرکت مثلا یه سرمایه گذار باید بتونه بره توی اینترنت در یه سایت دولتی مثلا در اس ای سی و به اعداد و ارقام مربوط به شرکت نگاه کنه و شمای از آنچه در حال وقوعه به دست بیاره. شرکت هایی مثل شرکت رون دقیقا برعکس شفافیت عمل می کردند. اونا زمان و انرژی خیلی زیادی رو صرف این کردن که نذارن اعداد و ارقام به دست مردم برسیم. بیایید برای سرمایه گذاران و ذی نفعان کسب و کار شفاف باشیم. در زمینه ها و مسائلی مثل تقلب، کلاهبرداری، ورشکستگی شرکت ها و تمام اون مشکلاتی که ما در سیستم بانکی و بانکداری دیدیم شفافیت، داره تبدیل به یه موضوع خیلی مهم می شه. چیزی که در کسب و کار امروز روش خیلی تمرکز شده.

خیلی ممنون که امروز به ما پیوستی.

ایشون جو نایت بود نویسنده سری کتاب های هوش مالی و همچنین وبلاگی متعلق به کسب و کار هاروارد

ارسال یک دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *