مرکانتیلیسم سیستمی اقتصادی بود که توسط کشورهای اروپایی بین قرن شانزده تا هیجده استفاده می شد. طبق این سیاست، دارایی کشورها با طلا و نقره سنجیده می شد. پس دولت هر چه بیشتر تلاش می کرد تا طلا و نقره به دسته کشورها، نیاز به تراز تجاری مطلوبی داشته تا بتونن این نیاز رو برآورده کن. این بدین معنیه که کشورها بیشتر از مقداری که وارد کننده باشن، صادر کننده بودن!
بیاید یه کشور رو به صورت یه عامل تجاری تصور کنیم! برای اینکه این تجارت سودرسان باشه، باید بیشتر از آنچه خریداری می کنه، بفروشه. این همان روشی است که در آن زمان کشورها ازش استفاده می کردن! اونا با کشورهای دیگه معامله می کردن به امید اینکه بتونن محصولات بیشتری رو صادر کنن.
اگه این اتفاق نمی افتاد، کشور مجبور می شد این اختلاف تراز بازرگانی رو با طلا و نقره جبران کنه. در آن زمان مستعمرات نقش بزرگی در افزایش دارایی کشورها داشتن. کشورهایی که در دنیا شروع به استعمار کردن کشورهای مادر نام گرفتند. کشورهای مادر با گرفتن مواد اولیه از مستعمرات، دست به تولید کالاهای صنعتی زدند. ضمنا مستعمرات بازار جدیدی برای .کشور مادر بودند که محصولات اونا رو بخرن
بیاید به یه روستا نگاه کنیم. یه روستا با یه مغازه ی خوار و بار فروشی در این روستا، هر کس در باغ خودش میوه و محصولات خودش رو کشت می کنه. ما اینجا بابا داریم که سیب می کاره، سندی گوجه فرنگی و نورمن هم بروکلی می کاره! اونا میوه فروشی رو با محصولاتشون پر می کنن، اما خوار و بار فروشی باید در وهله اول اقداماتی روی محصولات انجام بده و بعد اونا رو به مشتری با قیمت بالاتری بفروشه! با این کار نورمن می تونه سس بروکلی بخره، سندی هم سس گوجه فرنگی اما با قیمت بالاتری! خب منطقیه که هر کسی محصولاتی که داره رو تبدیل به مواد مورد نیازش کنه و بعد هم اونا رو با دوستاش مبادله کنه اما متاسفانه یا خوشبختانه این مسئله برای مستعمرات امکان پذیر نیست
اول به خاطر اینکه اونا شاید نتونن مواد اولیه رو به محصولات مورد نیاز تبدیل کنند،
دوم اینکه کشورهای مادر مثل کشورهای اروپایی راه تبادل بین مستعمرات رو بسته و نذاشتن که این کشورها با هم مبادله کنن. برای مثال یکی از قوانین بازدارنده، قانون دریایی بریتانیاست که می گه تمام موادی که در حال مبادله شدن هست من باید از طریق کشتی های بریتانیایی جابه جا بشن. این باعث شد که بریتانیا سردمدار مبادله دریایی بشه و رقابت در این زمینه رو ببره. این موضوع نکته دیگه ای هم درباره سیاست بازرگانی به ما یادآوری می کنه. کشورهای اروپایی دارایی رو به صورت بازی با حاصل جمع صفر در نظر می گرفتند. در این معادله اگه یک طرف چیزی رو به دست می آورد طرف دیگه باید به همون میزان چیزی رو از دست می داد. اونا فکر می کردن اگه یه کشور طلای بیشتری داشته باشه کشور دیگه به همان میزان طلای کمتری دارد امروزه ما تجارت رو با تئوری مجموعه مثبت پیش می بریم
این یعنی با افزایش منبع هر دو طرف می تونن سود بیشتری کسب کنند. بیاید به مزرعه ای که گفتیم برگردیم. باب در کاشت سیب واقعا خوب عمل می کنه و هر روز دو صندوق سیب برداشت می کنه، اما اون در کاشت گوجه فرنگی موفق نیست و فقط .روزانه نیم صندوق می چینه. سندی می تونه گوجه فرنگی های خوبی رو برداشت کنه اما در کاشت سیب موفق نیست منطقیه که این دو نفر انرژی و تمرکزشون رو بر چیزی که درش بهترن بذارن و به سراغ چیزی که قادر به تولید مناسب اون نیست نرن. با این کار هر دو طرف می تونن این مبادله سود به دست بیارن. مرکانتیلیسم دارای نقاط ضعفی بود. مستعمرات باعث می شد ساکنان این کشورها عمدتا مبتلا به بیماری های جدیدی بشن و مجبور بشن خانه هاشون رو ترک کنن. این مسئله باعث .تغییر روش زندگی و موجودیت اون ها می شد
