خلاقیت معمولا ریشه در علاقه و اشتیاق شدید یا بروز یک مشکل حاد دارد.
برای مثال ریچارد برنسون که موسس ویرجین است، وقتی بچه بود اشتیاق شدیدی داشت به فضا برود او نشسته بود به آن قسمت از فیلمی که نیل آرمسترانگ قدم روی ماه می گذاشت را تماشا می کرد، اما ریچارد به شدت شیفته این بود که چطور می شود مردم را به فضا برد. با چنین علاقه شدیدی عجیب نیست که او الان شرکتی که ویرجین گالکتیک نام دارد را تاسیس کرده است که افرادی مثل من و شما را به فضا ببرد.
بنابراین قدم اول برای خلاقیت داشتن علاقه شدید است، اما این معمولا با یک تجربه هیجان انگیز برانگیخته می شود. خب حالا بپردازیم به ریشه دیگر خلاقیت که موضوع مشکلات است.
آیا شما مشکلاتی دارید؟ جواب این است که صد درصد همه ما مشکلاتی داریم: شغلی، شخصی و غیره. مشکلات هر چه که باشند اگر حل آن ها برایمان مهم باشد، می توانیم خلاق و مبتکر باشیم. پس یکی دیگر از راه های خلاق بودن و مبتکر بودن این است که به مشکلات بپردازیم و به فکر راه حل چاره برای اون ها باشیم. البته این مشکلی است که باید هم در سرمان باشد و هم در قلبمان.
این را تاکید می کنم یعنی هر مشکلی نیست. به عبارت دیگر، واقعا باید برایمان اهمیت داشته باشد. پس به طور کلی خلاقیت ریشه در این دو مسیر دارد. چه اشتیاقش شدید باشد و چه مشکلی که تاکنون راه حلی برای آن یافت نشده، هر دو نقاط شروع بسیار خوبی برای ایده های خلاقانه ای است که در ذهن شما امکان شکل دارد.