رهبری از میان موانع
من عمیقا نگران آشفتگی های اقتصادی هستم که نسل ما برای فرزندان و نوه هایمان باقی می گذارد. ما ممکن است به شرایطی برسیم که "رویای آمریکایی" که هدفمان بود معکوس شود. این که استانداردهای زندگی هر نسلی باید نسبت به والدینش پیشرفت کند. اما 30 سال است دستمزدها افزایشی نداشته، اختلاف طبقاتی بالا رفته و بین کسب و کار و نیروی کار، یک جور دو قطبی ایجاد شده و سیاستمدارانی داریم که اصلا نمی خواهند فکری به حال این وضع کنند. اما راه حل سه چیز هست. اول اینکه
فهرست محتوای ویژه ورانش
ثبت نام | خرید اشتراک
هال گریگرسن هستم، مدیر اجرایی مرکز رهبری MIT . امروز با تام کوچان Tom Cockan همراهم. پروفسور دانشکده مدیریت اسلون Sloan و نویسنده ی"شکل دهی به آینده کار". خیلی خوشحالم تام که امروز قراره در باره کارهاتون صحبت کنیم.
- منم خوشحالم هال. فرصت خوبیه که حرفهای مهم بزنیم.
- خب اگر تو نه تنها به خاطر این کتاب، بلکه به دلیل یک عمر تحقیق در زمینه ارتباطات متقابل کار و کارگر و استخدام و مدیریت، بخوای پیامی برای رهبران و مدیران داشته باشی، چیه؟
- خب، امروزه، نیاز عمیقی به کنار هم آوردن مردم وجود دارد. در اجتماع ما گروه های زیادی هستند. چه در محل های کار و چه در زندگی شخصی. بنابراین ما به مدیرانی نیاز داریم که بتوانند مردم را کنار هم گرد آورند تا مشکلات را حل کنند و اجماع و توافق ایجاد شود. نیرو و تجهیزات بسیج کنند برای فعالیت هایی که باعث پیشرفت در مواجهه با چالش ها می شود.
- چطور کمک می کنید که این کار انجام شود؟ چون بالاخره ما در دنیائی هستیم که باید در مجموعه ها زندگی کنیم، تنها نه در درون یک سازمان، بلکه در میان سازمان ها. چطور به رهبران کمک می کنید؟
- خب، من زمینه کاری ام همین بوده. رشته ما دهه ها و شاید سده هاست که این کار را می کند. این که میان مردم میانجی گری کنیم، مذاکره کنیم، تا به تفاوت های یکدیگر در مسئولیتها و نقطه نظرات احترام بگذارند، و مهمتر از همه این که به یکدیگر گوش دهیم و در درجه دوم این که شروع کنیم به پرسش. این که چگونه می توانیم نگرانی های شما را کم کنیم؟
- چه تجاربی باعث شد به این نتیجه برسید که احترام، این قدر مهم و حیاتیه؟ چون این نکته اصلیه.
- آره. به خاطر جایی است که بزرگ شدم. من در یک مزرعه در ویسکانسین بزرگ شدم. مزرعه گاوهای شیری، خیلی کوچک و از نظر اقتصادی در حاشیه. اما در اجتماعی که همه باید با هم کار می کردند. به عنوان یک بچه، شما باید با همه خانواده کار می کردید تا مزرعه سود داشته باشد. همین طور با همسایه ها. چون زمان برداشت محصول، همه باید به هم کمک می کردند. فرصت کم است. باید بتوانند در تابستان، نوبتی کارها را به انجام برسانند. بنابر این من یاد گرفتم که به کار، سخت احترام بگذارم. به با هم کار کردن، رفع تفاوتها و درک این که با انجام این کار، کل جامعه سود می برد.
- خب، تو از چنان دنیایی، آمده ای به دنیای این کتاب: "شکل دهی آینده کار". خب میدانی که نوشتن کتاب چقدر کار سختی است! (خنده) کلی انرژی می خواهد.
- بله!
- خب نکته این کتاب چیه؟ چرا این قدر مهم بود و این همه انرژی گذاشتی. می خواستی به دنیا چه بگویی؟
- من عمیقا نگران آن دسترسی کامل به این محتوا تنها برای کاربران ویژه امکان پذیر است ... ثبت نام | خرید اشتراک
0 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
برای ثبت دیدگاه لطفا ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید