داستان تفکر سیستمی
داستان فرد نابینایی در باب تفکر سیستمی
فهرست محتوای ویژه ورانش
ثبت نام | خرید اشتراک
داستانی در باب سیستم
A System Story
می خوام یه داستان درباره ی دهکده ای که مردمش نابینا بودن بگم.
روزی از هند فیلی رو به دهکده ای میارن که مردمش نابینا بودند. اونا شروع به لمس فیل کردن. کسی که دستش به خرطوم فیل خورد با خودش فکر کرد که این یه ماره. با لمس پشت فیل یه نفر فکر کرد که این یه قالیه و اونی که پای فیل رو گرفته بود فکرمی کرد که ستونه. اونا وقتی اسم فیل رو می شنیدن هر کدوم فیل رو اونطور که تصور کرده بودن به یاد میاوردن. فهم و تصور اونا از فیل متفاوت بود و حرفاشون با هم فرق می کرد.
اگه توجه کنید ما هم زندگی رو به صورت جزئی می بینیم نه کلی. این موضوع اصلا جای تعجب نداره. چرا که به ما از کودکی یاد دادن تا همه چیز رو به صورت جزئی ببینیم. دروس مدرسه به صورت مجزا فرا گرفته میشه. اما باید بدونیم که جهان اطراف ما خیلی پیچیده تره. اگه بخواهیم این پیچیدگی رو درک کنیم باید با یه دید کلی به جهان نگاه کنیم. در واقع باید به صورت سیستمی فکر کنیم. بزارید با یه مثال معروف این موضوع رو روشن کنیم. دوست داشتن. اگه دوست داشتن رو به صورت سیستمی ببنیم متوجه می شید که مقدار دوست داشتن همیشه مسئله مهمی بوده. چیزایی مثل لبخند و یه مکالمه خوب باعث بیشتر شدن دوستی ها میشه. از طرف دیگه این مقدار میتونه با دعوا یا عوامل دیگه کمتر بشه.
اما لحظه هایی در زندگی هستند که این کمبود رو جبران می کنن. لحظه هایی مثل ماه عسل. به طور کل ما به دنبال تعادل در زندگی هستیم. در حقیقت سیستم دوست داشتن ما بسیار حساسه. بعضی وقتا یه کار کوچیک می تونه اثر بزرگی بزاره. البته بعضی کارها به زمان بیشتری نیاز داره.
دوست داشتن محدود به دو نفر نمیشه. دوست داشتن بین والدین و فرزندان، خواهر و برادرا، بین اعضای یک خانواده و خویشاوندان، و همین طور بین دوستا وجود داره. و می تونه بزرگتر هم بشه و فراتر بره. دوست داشتن، همه ی ما رو به هم وصل می کنه.
اما معمولا ما با تکرار اشتباهاتمون به دوست داشتن صدمه می زنیم و به عواقب ناخودآگاه اون فکر نمی کنیم. مثلا تنبیه کردن بچه های شیطون اصلا باعث بهتر شدن رفتارشون نمیشه. بعضی اوقات دعواهای کوچیک می تونه به دعواهای بزرگتر منجر بشه. یا شاید یادمون بره که به پدر و مادرمون زنگ بزنیم و این موضوع باعث رنجش اونا بشه. عوامل جانبی می تونه حواس ما رو به خودش مشغول کنه و این باعث فاصله افتادن بین افراد میشه. بیشتر وقتا ما یادمون میره که چه چیزی واقعا ما رو خوشحال می کنه.
با اینکه اغلب، اشتباهاتمون رو تکرار می کنیم، راه حل هایی وجود داره تا بتونیم مشکلات رو به صورت سیستمی حل کنیم. برای مثال معنا دار تر و صادقانه صحبت کنیم. به کیفیت بیشتر از کمیت اهمیت بدیم. همیشه به دنبال یادگیری باشیم. با دیدگاه کلی به مسائل نگاه کنیم.
خوب حالا چرا نباید از این راه حل ها برای حل مسائل سیستم های پیچیده تر استفاده کرد؟ حل مسائل پیچیده نیاز به تفکر سیستمی داره و خود تفکر سیستمی نیاز به یه زبان ساده داره.
0 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
برای ثبت دیدگاه لطفا ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید