سیستمهای آموزشی، نابغه در کشتن خلاقیت - DNA خلاقیت
جف بزوس، موسس آمازون، داستانی مشابه اما با شرایطی متفاوت دارد. پدر بزرگ و مادربزرگش زمینه تحول او را فراهم کردند. جف معمولا تابستان می رفت پیش آنها در مزرعه. پدربزرگش، وقتی چیزها خراب می شد، به تعمیرکار زنگ نمی زد! اگر تراکتور خراب می شد، جف بزوس و پدربزرگش روش های مختلف را آنقدر امتحان می کردند تا تراکتور تعمیر شود . . . خلاقیت، گمشده بزرگ مدیریت امروز است. نظام آموزشی جهان، یکسره خلاقیت برافکن است. هال گریگرسن به خوبی موضوع را می شکافد و فرصت می دهد تا از زاویه ای متفاوت، نوآوری را ببینیم.
هر مبتکری که ما در این پروژه با او درباره ابتکار و خلاقیت در سراسر دنیا مصاحبه کردیم، بزرگسال بود. آنها در باره دوران جوانی و تغییراتی که ایجاد کردند صحبت های زیادی داشتند. مثلا استیو جابز را در نظر بگیرید. در بزرگسالی گفت اگر در زمانی که جوان بودم، بزرگسالان در زندگی ام نبودند که به من و مهارت های خلاقانه ام توجه کنند، یا مرده بودم و یا به زندان می افتادم. خب بعضی از آن بزرگسالان چه کسانی بودند؟ اولین نفر پدرش بود. در جوانی، یک قسمت از میز کار خود را خالی کرد و گفت: استیو، بفرما! لذت ببر، اکتشاف کن، امتحان کن. اینها را از هم جدا کن یا به هم ارتباط بده. نفر بعدی همسایه او بود، که برای هیولت پاکارد کار می کرد. او یک میکروفن را گذاشته بود بیرون خانه، سر راه بچه ها. حالا کدام بچه ای ست که دلش نخواهد با یک میکروفن بازی کند؟ استیو جابز و دوستانش با این میکروفن کارکردند و بچه های علاقمند از این مهندس HP چیزهای زیادی آموختند. در باره بسیاری دیگر از مبتکران هم چنین مطالبی گفته می شود، خب اینها واقعا مهم است.
نفر بعدی، معلمش بود. استیو جابز در اوایل نوجوانی می خواست مدرسه را رها کند. اما معلمی داشت که به او توجه می کرد تا تکالیفش را انجام دهد و نرود دنبال خیابانگردی. او بدون بزرگسالانی مثل این ها، هرگز آن استیو جابزی که ما می شناسیم نمی شد.
جف بزوس، موسس آمازون، داستانی مشابه اما با شرایطی متفاوت دارد. پدر بزرگ و مادربزرگش زمینه تحول او را فراهم کردند. جف معمولا تابستان می رفت پیش آنها در مزرعه. پدربزرگش، وقتی چیزها خراب می شد، به تعمیرکار زنگ نمی زد، اگر تراکتور خراب می شد، جف بزوس و پدربزرگش روش های مختلف را آنقدر امتحان می کردند تا تراکتور تعمیر شود! اگر دامها مریض می شدند، باز همین آش و همین کاسه، آنها به دامپزشک زنگ نمی زدند! سعی می کردند با آزمون و خطا قضیه را حل می کردند، باز هم داستانی مشابه استیو جابز.
تصورش را بکنید همه ما، یک زمانی چهارساله بوده ایم و کارهایی که مبتکران می کنند را کرده ایم. ما سوال های تحریک کننده پرسیده ایم، چرا؟ و چرا؟ و چرا؟ ما دائم آزمون و خطا کرده ایم. خیلی خوب دنیا را مشاهده و بررسی می کنیم. اما وقتی بزرگ شدیم، این استعداد را از دست دادیم. سیستم های آموزشی دنیا، در کشتن خلاقیت نابغه اند! معمولا خانه ها هستند که تشنه نوآوری اند. بنابراین من و شما به عنوان بزرگسال چه می توانیم بکنیم که نسل بعدی استیو جابز ها و جف بزوس های دنیا را خلق کنیم؟ آنهایی که الان کودک یا نوجوان اند اما بزرگ خواهند شد تا مشکلاتی را حل کنند که احتمالا از مسائلی که من و شما امروزه با آنها روبرو هستیم، سخت ترند.
اینها کارهای ساده ای است، شاید بچه همسایه باشد، شاید بچه خودتان یا شاید هم نوه. مهم نیست. بالاخره آنها هزاران سوال دارند. به آنها گوش دهید. چون شاید علت آن که مرتب سوالی را تکرار می کنند، این است که ما سوال آنها را نفهمیده ایم. باید به بچه ها توجه نشان دهید. به مهارت هایشان، به سوالاتشان و به مشاهداتشان. به آنها کمک کنید تا ضمن صحبت با افراد مختلف، دنیا را کاوش کنند. افرادی که با شما متفاوتند را به شام یا ناهار دعوت کنید. آنهائی که ملیت متفاوتی دارند. به بچه ها کمک کنید که برای یافتن ایده، شبکه های ارتباطی بسازند. وقتی آنها آزمایش می کنند، چیزی را امتحان می کنند و شکست می خورند، نگران آن نباشید. شکست لازمه ابتکار است. با اشتباه کردن است که ما به ایده های جدید می رسیم. شما باید اشتباه کنید! بچه های ما باید اشتباه کنند! آنها باید از این اشتباهات درس بگیرند. فراموش کنید که درست انجام دادن کارها در همان بار اول، تنها روش انجام کار است.
به عنوان والدین، می توانیم به آنها کمک کنیم تا همان مبتکرانی شوند که هر کدام از ما می توانیم باشیم. خودتان را خلاق تر کنید. به مهارت های نوآورانه گوش دهید. در زندگی بچه ها تفاوت ایجاد کنید تا آنها هم بتوانند در دنیا تفاوت ایجاد کنند.
منبع:
0 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
برای ثبت دیدگاه لطفا ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید